loading...
KHODA
alireza aghili بازدید : 152 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

صبرکن! شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها

نامه های کوفه شد، منجر به خیلی چیزها

هرچه چشمم گشت دیدم زن صفت در کوچه هاست

چشم هایم خورده اینجا بَر، به خیلی چیزها

سرصدای چند آهنگر سرم را برده است

می زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها

سوت و کوریِ در و دیوارشان مصنـوعی است

می خورد این خواب مرگ آور به خیلی چیزها

این زبانهای دورو با بغض هر شب میدهند

ناسزا حتی به پیغمبر ؛ به خیلی چیزها

خواب دیدم دست و پا میزد سرم بر روی دار

خواب من تعبیر شد آخر به خیلی چیزها

تیرها، سرنیزه ها، شمشیرها آماده اند

می شود آویز، اینجا سَر به خیلی چیزها

ترس دارم از نظر تنگی دست ساربان

چشم دارد چون به انگشتر به خیلی چیزها

اصلاً آقا جان من، جان خودت کوفه میا

صبر کن شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها

-----------------------------------------

چه کنم؟ نامه نوشتم که بیایی کوفه

کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه

درشب عیدخضابی بکنم مستحب است

بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه

بین یک کوچه باریک گرفتار شدم

کرده برپا چو مدینه چه عزایی کوفه

وای اگر آیه قرآن وسط راه افتد

وای آن هم وسط راه چه جایی کوفه

نگذارم که شود حج تو بی قربانی

بین بازار به پا کرده منایی کوفه

گر به جسم پدر تو نرسیده دستش

می کند با تن من عقده گشایی کوفه

موی آشفته من تحفه بازار شده

زده بر موی سرم دست گدایی کوفه

فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد

آسمانش بدهد بوی جدایی کوفه

صف کشیدند همه تیر سه شعبه بخرند

بر کماندار دهد قدر و بهایی کوفه

هرکه قَب قَب بزندجایزه اش بیشتراست

حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوفه

شرط بستند سر چشم علمدار حرم

صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه

زیر چادر گره مقنعه را محکم کن

که ندارد به خدا شرم و حیایی کوفه

----------------------------------

اینان که حرف بیعت با یار میزنند

آخر میان کوچه مرا دار میزنند

اینجا میا که مردم مهمان نوازشان

طفل تو را به لحظه دیدار میزنند

این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست

یعنی کسی که باشد عزادار میزنند

دیدم برای آمدنت روی اُشتران

چندین هزار نیزه فقط بار میزنند

اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات

هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند

فتوای: خون نسل علی شد حلال را

هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند

آقا نیا که آخرش این شور چشم ها

تیری به صحن چشم علمدار میزنند

سر بسته گویمت که پریشان زینبم

حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند

می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین

پائین پای نیزه ی تو زار میزنند

این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند

حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند

--------------------------------------

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرشما دوست عزیز وبلاگم چطوره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 152
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 1,124
  • بازدید کلی : 21,060
  • کدهای اختصاصی
    شمارنده آیه قرآن تصادفی دانشنامه عاشورا