دانلود در ادامه مطلب....
دانلود در ادامه مطلب....
آیا تا به کنون فکر کرده اید که به کدامیک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ خوب نگاه کنید، سپس توضیح مربوط به آن را در ادامه مطلب بخوانید.
روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد. چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید.اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است. این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز روشن در می آید و در روز چهارم سیاه رنگ است.
سوال؟
اکنون روز پنجم است، وقتی از خواب برمی خیزید این پرنده چه رنگی است؟
1. پرنده تغییر رنگ نمی دهد و سیاه باقی می ماند.
2. پرنده به رنگ آبی که در ابتدا داشت باز میگردد.
3. پرنده سفید می شود.
4. پرنده طلایی می شود.
جواب ها باید در همین 4 جواب بالا جستجو بشه و رنگ های دیگه مثل سبز، بنفش، زرد و بی رنگ مد نظر نیست.
خوب فکر کنید، هر وقت به نتیجه رسیدید ادامه مطلب رو بخونید. به هیچ وجه سرکاری نیست، پس با احساس خودتون جواب بدید و بعد جواب رو ببینید!
جواب تست شناخت احساسات :
پرنده ای که در اتاق شما بدام افتاد، نماد خوشبختی است، اما ناگهان تغییر رنگ داد و در شما دلهره و اضطرابی نسبت به ناپایداری خوشی و شادمانی بوجود آورد.
عکس العمل شما در این وضعیت نشان دهنده ی پاسخ شما به مشکلات و بلاتکلیفی ها در زندگی واقعی است.
1. کسانی که گفتند پرنده سیاه باقی میماند دیدگاهی بدبینانه دارند.
آیا شما باور دارید اوضاع هیچ وقت بهبود نمی یابد؟
به یاد داشته باشید همیشه پایان شبه سیه سپید است.
2. کسانی که گفتند پرنده دوباره آبی میشود خوش بین و عمل گرا هستند.
شما باور دارید زندگی ترکیبی از خوب و بد است و مقابله کردن و سرسختی نشان دادن در برابر این واقعیت سودمند نیست.
مشقات و ناملایمات را با خونسردی می پذیرید و اجازه می دهید زندگی روال طبیعی خود را طی کند.
این دیدگاه باعث میشود از تلاطم ناملایمات و سختیها با موفقیت بیرون آیید.
3. کسانی که گفتند پرنده سفید میشود در برابر فشارهای زندگی مصمم و خونسردند.
شما در زمان بحران وقت خود را در تردید و دودلی تلف نمی کنید اگر وضعیت بغرنج شود ترجیح میدهید جلوی ضرر را بگیرید و به دنبال راه دیگری برای رسیدن به هدفتان می گردید و در غم و اندوه گرفتار نمی شوید. این روش محتاطانه بدین معنی است که اوضاع بطور طبیعی بر وفق مراد شما پیش خواهد رفت.
4. کسانی که گفتند پرنده طلایی میشود ، بی باک و نترس هستند.
شما معنی بحران را نمیدانید برای شما هر بحرانی ، یک فرصت است. این جمله ناپلئون که گفته است «غیر ممکن ... ، این واژه فرانسوی نیست » درمورد شما صدق میکند.
اما مواظب باشید این اعتماد به نفس زیاد ، مرز بین شجاعت و حماقت را از بین نبرد!
هه هه هه ....
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم ، تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد…
حال دختر خوب نبود. نیاز فوری به قلب داشت… از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید… درضمن این نامه برای شماست…!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم… پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم… امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بی نهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد… و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
دلیل عشق
روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمیدونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمیتونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما میتونم بهت ثابت کنم!
- ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جوابهای پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامهای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادنها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه میتونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمیتونم عاشقت باشم! اگه عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل میخواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»…
مورچه عاشق و حضرت سلیمان
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم… حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد…
تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست…
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد
خدایا این روز ها جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست که اینگونه آغاز شود: قسم به روزی که دلت را میشکنند وجز خدایت مرهمی نخواهی یافت....
مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد
وقتی کمی بزرگتر شد
کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد
بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود
وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست ...
سنگین ترین غروب من لحظه بی تو بودن است
و سکوت تو خاموش ترین حجم لحظه هایم
و من تو را می سرایم ای سبز ترین دقایق زندگیم
تو خوش بو ترین قسمت زندگی منی
که با آمدنت سنگینی یخزده را میشکنی
تو رنگین کمان دلم بعد از این همه شب های بارانی و سردی
تو اوج فریاد من در سکوت سرد پاییزی
بیا و ببین که برای من همیشگی ترینی
گاهی وقتا از خودم بدم میاد داغونم ازگذشته ام ازحالم حتی از ایندم بعضی وقتا میخوام یه جوری ازخودم واین حالم در برم میرم بیش رفقا یه خورده میخندیم ولی بعد دوباره حتی بدتر از قبل میشم احساس میکنم همیشه ضرر میکنم هروقت به گذشته فکر میکنم همش میگم کاشکی ای کاش ....با خودم میگم اخه تا کی
مادرم حالمو میبینه بهم lمیگه برو قران بخون میگم ولم کن بابا...
بعد چند روز میرمو یه امتحانی میکنم قرانو که باز میکنم سوره والعصر می یاد برق از سه فاز کلم میبره نمیدونم چند بار براتون اتفاق افتاده که قران باز کنید ومتناسب با حس و حالتون ایه ببینید ...
واعصر ...قسم به زمان
ان الانسان لفی خسر...به یقین انسان در خسران است
الا الذین امنوا وعملوا الصالحات ....به جز اون هایی که ایمان اوردن وعمل صالح انجام دادن
وتواصوا بالحق وتواصوا باالصبر... وبه حق توصیه کردند وبه صبر توصیه کردند.
خوب حالا چه ربطی به حاله من داشت خدا به من گفت فکر نکن فقط تو ضرر میکنی همه ادما ضرر میکنن به جز اون هایی که......
چرا نمیگه امنوا بالله یا امنو باالیوم الاخر چرا فقط میگه امنواوعملو الصالحات
چون عمل صالح اون عملی که هم خوب وهم جهت خوبی داره میگم خدا ایول بهم یاد دادی که چیکار کنم که ضرر نکنم به من گفتی که اگه خوب شدی دیگران خوب کن به من یاد اور کردی که قرانت هنوز تنها راه حله با قسم خوردنت به زمان به من گفتی که اون مقدسه و از دستش نده ازت ممنونم خدا تو تنها کسی هستی که منو به خاطر خودم دوست داری....
یک روز صبح در کشور آلمان مردمی که برای خرید شیر آمده بودند ، در کمال نعجب دیدند شیری که تا دیروز ۱ یورو فروخته می شد ، امروز ۱،۵ یورو عرضه میشود. هیچ کس سرو صدا و اغتشاشی نکرد اما، هیچ کس هم شیر نخرید.
بطری های شیر به کارخانه مرجوع شد و همان شب آنگلا مرکل از تلویزیون رسمی آلمان بصورت زنده از مردم کشورش بابت این گرانی عذرخواهی کرد و از فردا شیر دوباره به قیمت ۱ یورو توزیع شد ...!!!!
یک روز صبح در کشور ايران مردمی که برای خرید شیر آمده بودند، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 350 تومان فروخته میشد، امروز 750 تومان عرضه میشود .
همه کس سرو صداو اغتشاشی كردند اما ، همه هم شیر خریدند و حتي از نياز روزانه نيز بيشتر خريدند !!! پاکت های شیر به کارخانه مرجوع نشد و همه به فروش رسید حتی در بازار نایاب نیز شد و فردای همان روز مجددا قیمت شیر افزایش پیدا کرد و به ۱۳۵۰ تومان رسید و همچنان مردم خریدند و کسی هم عذرخواهی نکرد و شیر نیز توزیع شد.....!!!!!!!
من دختری یــتیمــم ، اگر مــیشود نزن
گر مــــیزنی بزن ، ولی حـــرف بد نزن
سیلی مگر چه داشت که دیگر نمیزنی؟
سیلی بزن! به پهلوی من با لگد....نزن
به نام خدا
با عرض سلام و احترام خدمت خوانندگان محترم وبسایت وعده ی صادق
اخیراً خبری در تعدادی از سایت ها پیرامون تولد دجال منتشر شده است. حال آن که خبر مذکور صحیح نمی باشد. ابتدا به متن این خبر توجه فرمایید:..........
تعداد صفحات : 4